برحسب نگرش رایج هوش بیان شده است از شماری خصوصیات حدوداً پایدار شخص که در واکنش بین پیرامون و ژنتیک انجام می پذیرد.
سنجشهای رایج هوش و توانشمای مربوط به آن میزان توفیق و توانایی فردی را که بسیاری سال قبل کسب کرده است میسنجد. نمود هوش آشکارترین کارایی درونی و عقلی در انسان است که توان سازش او را در پیرامون مقدور میکند.
بررسی و پژوهش هوش از مدتی دراز هدف روانشناسان بوده و در سالهای پسین بررسی بسیاری در این زمینه صورت گرفته است. یکی از توضیحاتی که فراوان به کار رفته است توضیحی است که وکسلر در ۱۹۵۸ اعلام کرده است ، او هوش را به نشان یک مهارت عمومی فرد برای فهم دنیای خود و در عملی ساختن توقعات آن توصیف کرده است براین اساس از دیدگاه وی هوش دربردارنده توانمندی شخص برای تامل عقلی و عمل هوشیارانه و تماس اثربخش با پیرامون میباشد از نظر وکسلر هوش قادر است همگانی ، کاربردی و ذهنی باشد و نمی توان آن را از خصایصی مانند اراده و استقامت ، تعلقات و احتیاج به ترفیع و ارتقا جدا دانست.
هوش به عقیده هامفریز بیان شده است از خزانه تواناییهای درونی و عقلی اشخاص و بورینگ باور داشت هوش چیزی است که توسط آزمایش و سنجش هوش مورد سنجش قرار میگیرد.
این سه توصیف مخالف همدیگر نیستند ، توصیف اول اصرار بر آموزش و تعلیم دارد ، توصیف دوم برطریقه رویارویی اشخاص با وضعیت نو و جدید اصرار می ورزد ، توصیف سوم شاهد بر توانمندی اشخاص براساس دلایل زبانی و ریاضیات و محاسبه می باشد بدینسان این سه توانمندی صور مشترکی دارند.
فعالیتها وتلاشهایی که برای تالیف یک توصیف ژرفنگر از هوش به دست آمده غالباً ابهام آمیز و پیچیده بوده و به توصیفهای حیرت انگیزی منتج شده است. علت این مسئله آن است که هوش یک مصداق تجریدی و ذهنی است و در حقیقت هیچگاه بنیان مشهود و ظاهری و قابل لمس نداشته است. ابداً مرکزی در مغز آدمی وجود ندارد که بشود آن را محل و مرکز هوش شناخت.
واژه هوش تنها عنوانی است که به پروسههای درونی و عقلی نظری یا دستهای از عمل و کنشهای هوشیارانه گفته میشود. تئوریهای هوش در عمل فرضیه های وابسته به کنش های هوشیارانه میباشد. اینگونه کنشی حاوی توانمندیهای متنوع و دیگر ناپایداریهای خلق و خویی است که از شخصی به شخص دیگر متفاوت است. براین اساس هوش یک لیبل عمومی برای طبقه و دسته ای از پروسههاست که از کنشها و جوابهای مشهود اشخاص دریافت میشود. به طور نمونه ، میشود شیوههای پاسخ به پرسش را نظاره کرد اما هوش ، کم تصور میشود این شیوهها را ایجاد کند و مستقیما قابل رویت و سنجش نیست.
معنای هوش تا حدودی مانند عبارت توان و انرژی در فیزیک میباشد ، توان و انرژی را میشود از روی نشانههایی درک کرد و از این روش به وجود آن پی برد ، هوش سبب میشود که فرد به محض درگیری با مباحث گوناگون به روشهای مشخص و معلوم برخورد کند.
نظر جایگزین در مورد هوش این است یک گونه مهارت قابل توسعه و رشد است و تستها و آزمایشهای هوش به طور معمول یک جنبه محصور از مهارت را میسنجد. نظر ایجاد شده بهره فاکتورهای وراثتی را منشا مغایرتهایی در توانمندی جایگزین اندازه معینی از مهارت نمی داند. کثرتی از خصوصیات آدمی از قبیل هوش راهنمای تحولات دوره و همکنش بین وراثت و پیرامون است. با وجود اینکه بهره صفات وراثتی را در هوش اشخاص میشود به شیوه صحیح سنجید و لوهم ارزیابی کرد اما قدری که سنجیده میشود قسمتی از آن مقداری میباشد که نشانههای جایگزین مهارت خوانده میشود.
داوری و به تعبیر غیر ، فهم درست ، آگاهی ممکن ، نوآوری ، تواناییها و مهارتها ، وفق خود با شرایط گوناگون ، به درستی داوری کردن ، به درستی محاجه کردن این عملکردهای بنیادی هوش تلقی می شود. از آن جایی که بینه و سیمون هوش را در پایه داوری صحیح در رویارویی با پرسشها و مباحث مختلف تفسیر میکنند روانشناسان دیگر هوش را توانمندی تامل ذهنی ، توانمندی فراگیری ، توانایی پاسخ به پرسشها و مسائل یا قدرت سازش با شرایط نوین میشناسند.
هوش را توانمندی بدنی کلی مخصوصاً توانمندی استفاده وهلهای از قوه ذاکره فراگیری منطق و تشریح موقعیت دشوار ذکر میکنند. در سالهای پسین نگرش روانشناسان به دیدگاههای بینشی و پردازش اطلاعات متمایل شده است. بعضی از محققان بر شتاب تحلیل دادهها و عدهای دیگر بر روال تحلیل آن سفارش کردهاند.