یکی از زمینههای نمو و تغییر که از زمان کودکی تا زمان بزرگسالی همراه دیگر زمینههای پرورشی رشد میکند ، رشد اخلاقی کودکان میباشد.
به عبارتی دیگر هوش اخلاقی را درباره کودکان ، ما توانمندی آنان را در تشخیص صحیح را از غلط تعریف میکنیم. هوش اخلاقی یک هوش تماماً جداگانه است. توصیف اساسی هوش اخلاقی آن است که افراد قادر باشند صحیح را از ناصحیح تفکیک کنند ، بدین معنی که باورهای استوار اخلاقی داشته باشند و برطبق این باورها و عقیدهها اقدام کنند. افرادی برخوردار از هوش اخلاقی میباشند که از اعتقادات محکم و توانمندی انجام آنها را دارا باشند.
به شکلی که شخص به گونهای درست و مناسب برخورد کند. هوش اخلاقی توجه به توانمندی انجام کلیات اخلاقی در هدفهای فردی ، عقاید و نگرشها و عملکرد برخورد شخص دارد و به معنای قابلیت و توانمندی فهم مباحث درست از مباحث اشتباه است. در برگیرنده سطح فوق شناختی و فوق عملی است که کنشهای تشخیصی ، عقاید و عملکردهای اخلاقی را در حیطهی نظامهای ارزشی شخصی را ممکن میسازد.
تحقیقات پژوهشگران بیان کرده است که کودکانی که به هر علتی به هوش اخلاقی دست پیدا نکردهاند در وضع عواقب جدی هستند. این کودکان به سبب درون ناپایدار ، ناتوانی در کنترل تمایلات و خواستهها ، توسعه نیافتگی بینشهای اخلاقی و اعتقاداتی که به شکلی غلط راهنمایی شده و تا حدودی به پس ماندگی اخلاقی و اجتماعی گرفتار و در سنین بزرگسالی به افرادی ناسازگار و ناکام مبدل میشوند.
رشد و پرورش اخلاقی نتیجه کنش میان آموزش و تعلیم و طبیعت میباشد. اخلاق حاصل بازتاب فاکتورهایی مثل اعتقادات پدر و مادر ، شیوههای تربیتی و به علاوه گزینشها و صلاحیت خود کودکان صورت میپذیرد.
با اهمیتترین و برجستهترین نکتهای که درباره هوش اخلاقی میتوان ذکر کرد آن است که این هوش یاد گرفتنی میباشد و زمینهی ژنتیکی ندارد و فقط از راه آموزش به کودکان پرورش مییابد. مناسبترین فرصت تعلیم و تربیت هوش اخلاقی در کودکان همان دوران کودکی میباشد و تاخیر پدر و مادر در این امر باعث ناتوانی فی نفسه کودکان در فراگیری ارزشهای اخلاقی و بروز رفتارهای ویرانگر در آنها میشود. به عبارتی مبنا و بنیان هوش اخلاقی و تلاش برای ایجاد آن اساسیترین و سختترین تکلیف والدین است.
موضوعات مرتبط :