روش های کمک به فرزندان طلاق را در مقاله قبلی تشریح کردیم. برخلاف عقیده و گمان همگان که فرزندان با سن و سال اندک خویش مسائل و موضوعات به خصوص را نمیفهمند و متوجه بسیاری از موراد نمیشوند ولی با نظر به پژوهشهای انجام شده ، حقیقت برعکس این باور میباشد.
مسائل و رنج و دشواریهای درونی و ذهنی و روانی و ولو فیزیکی و بدنی بچههایی که والدین آنان از یکدیگر جدا شدهاند به آنان گرفتار خواهند شد. واقعیت ناگوار و ناخوشایند و غیر قابل تکذیب جدایی و متارکه والدین و مسائل و رنج و دشواری این دسته از کودکان است. رابطهی میان فردی ناکارآمد و متزلزل ، کاستیها و نقایص در مسائل آموزشی و درسی ، اعتماد به نفس اندک ، پرخاشگری و بد خلقی و تعدادی از حالات دیگر در این بچهها ایجاد میگردد.
هنگامی که فرزندان در سالهای اندک زندگی خود ناظر بر متارکه و طلاق پدر و مادر باشند این احساس به وی تلقین میگردد که خود او مقصر عمده این متارکه میباشد از این رو حس تقصیر داشتن و خطا ، گرفتار عذاب روحی و فکری میشود. بنابراین وی خودش را فرد مقصر این پیشامد و در حالات شدیدتر عامل رخداد و ظهور هر رویداد و حادثهای در پیرامون خویش متصور میشود.
مسائل و دشواریها و گرفتاریهای برون سازی شده: این نوع از مسائل و گرفتاریها مسائلی میباشند که در شکل و کالبد رفتارها و کردارهای غیر عادی و نامتناسب که غالباً از بچههایی با قطب شخصیتی برون گرا بروز میکند. از آن میان مسائل میشود به مشکلات بیتفاوتی و کم دقتی ، اختلال ADHD که به فعالیتهای بدنی غیر معمول و بسیار بالا اطلاق میشود و اختلال تضاد ورزی جسورانه را نام برد. در توضیح این نوع رفتارها و برخوردها بایستی به خلق و خوی لجوجانه و خود سرانهی تعدادی از کودکان خاطر نشان کرد که به سبب دشواریها و سختیهای طلاق و متارکه پدران و مادران رخ میدهد.
اختلال بیتفاوتی و کم دقتی: شماری از این دسته کودکان خلق و خویی دارند که تصور مینمایند که اساس و مرکزیت پیشامدها و رخدادهای جهان پیرامون خویش هستند بنابراین اشخاصی کم دقت و بیپروا و بیاعتنا در رابطه با اطرافیان و سایر افراد هستند.
به فعالیتهای جسمی غیر معمول و بسیار بالا گفته میشود. این مشکل در بچههای که ناظر بر متارکه والدین خویش بودهاند ، اغلب مشاهده شده است. در این مسئله و مشکل بچه آسودگی و انضباط متعارف همانند کودکان هم سن و سال خویش را نداشته و به گونهای مهار نشدنی و شدیدی بیقرار ، بیانضباط ، اخلالگر میباشد.
از برجسته ترین و مشهورترین ویژگی این بچهها سرپیچی از دستورات و مخالفت است. این سرپیچی و مخالفت غالباً خود را در فضای مدرسه نمایش داده و به علاوه علامتهایی از تندخویی فراوان در دورن این بچهها نهفته شده است.
این نوع از مسائل غالباً برای اشخاص با قطب شخصیتی درون گرا اتفاق میافتد. از آن میان مسائل میشود به خاموشی و صحبت نکردنهای بلند مدت ، استرس ، بیرغبتی و دلسردی و گلایههای فیزیکی و بدنی را نام برد. بچههایی با این صفات به گونهای عمل و برخورد میکنند که انگار پیوسته خطاکارند ، در صورتی که عمل غلطی از آنان سر زند چند مرتبه پوزش میطلبند و به منظور آن که خودشان را بچههایی مفید و موثری بنمایانند احیاناً بدون علت به مرتب و پاک کردن منزل و یا امور همانند عمل میکنند.
بحرانها و فشارهایی که کودکان پس از جدایی و متارکه پدر و مادر با آن درگیر شده با نظر به سن و سالی که برخوردارند بر نمو و بلوغ روحی و ذهنی و ارتباطی آنان اثرگذاری بسیاری خواهد داشت. بر طبق سن و جنسیت کودکان در زمان طلاق و جدایی پدر و مادر ، تحولات و واکنش و برخوردهای گوناگونی گزارش و دیده میشود. در پسران اغلب واکنشها و اقدامات تند و با عصبانیت و عدم سازش و اختلاف دیده خواهد شد و در دختران اغلب با واقعهی گوشه گیری و بیرغبتی و افسردگی مواجه میشوید.
بچههای یک تا سه ساله: باز آیی عمل و برخوردها و امور سنین کوچکتر ، مشکلات تهییج پذیری ، لطمه بر روال نمو.
بچههای سه تا شش ساله: وحشت و توهمات در زمان خواب ، عدم اطمینان ، صورت نپذیرفتن خودمختاری و اتکای به خود فردی ، خلا دورنی و احساسی.
بچههای شش تا دوازده ساله: بیرغبتی و دلسردی ، نافرمانی و یکدندگی ، تندخویی ، مشکلات در صورت نپذیرفتن ماهیت وجودی شخصی.
طلاق می تواند باعث ناامنی عاطفی در کودکان شود. این ناامنی ممکن است به دلیل تغییر در ارتباطات و حمایت احتمالی والدین باشد. کودکان بیشتر احتمال دارد احساس نگرانی و اضطراب را تجربه کنند، که ممکن است منجر به رفتار خشمگین شود.
جدایی والدین تغییرات زیادی در محیط زندگی فرزندان ایجاد می کند. تغییر محل زندگی، مدرسه، و فرهنگ یک محیط جدید می تواند استرس را در کودکان افزایش دهد و به رفتارهای عصبانی منجر شود.
در برخی موارد ممکن است پس از طلاق یکی از والدین کمتر در زندگی فرزندان حضور داشته باشد. این عدم حضور باعث می شود کودکان احساس تنهایی و ناامنی کنند و این احساسات می تواند با خشم همراه باشد.
والدین به عنوان الگو های اولیه برای فرزندان عمل می کنند. اگر والدین در برابر موقعیت ها و تغییرات سخت با عصبانیت واکنش نشان دهند، کودکان این الگو ها را از آنها یاد می گیرند. بنابراین، آنها همچنین ممکن است از رفتار عصبانی به عنوان راهی برای ابراز احساسات خود استفاده کنند.
برای کاهش اثرات منفی، ارتباط با کودکان، حمایت روانی و ایجاد محیطی باثبات و حکمرانی سالم از اهمیت بالایی برخوردار است.
موضوعات مرتبط :